بنفشه خندان

من از تبار عشق و  ز دنیا  بریده ام 

احساس و شور موج زند در دو دیده ام

در راه عشق قرعه به جانم زده است فال

از بس که "جان ببخش" زحافظ شنیده ام

با رنگِ اشک و سرخی خون نازنین من

نقش تو را  به  بوم  خیالم  کشیده ام

با  بالهای  عشق تو  ای  شوخِ دلربا

تا اوجِ  قله های  پر  از  مِه پریده ام

در زیر تیغ  و  طعنه  و  تیر  و تبر  هنوز 

جز مهرت ای بنفشه ی خندان ندیده ام 

از باغ پر شکوفه  و  گل ،  نوبهار  من 

تنها تو را زشاخه ی پر عشوه چیده ام

بعد از هزار درد و  غم  و  رنج  روزگار 

عشق تو را ز خونِ  جگر  آفریده ام 

گفتند خسروی مکن این کار و دست شوی 

اما چه سود چون که تو  را  برگزیده ام

اطلاعات تماس

از روش های زیر با سید محمدرضا خسروی در ارتباط باشید :
  این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید