ما در قمار عشق تو از جان گذشته ایم
از صد بلا میانه ی میدان گذشته ایم
با آتش نهفته در این سینه سالهاست
خو کرده ایم و از پی ِ درمان گذشته ایم
در تند باد حادثه عمری گذشت و لیک
با پای خسته از دل طوفان گذشته ایم
وقتی غزل به یاد تو تفسیر می شود
صورت که هیچ ، از همه اوزان گذشته ایم
کفر است این مقایسه اما دریغ نیست
در راه عشقت از سر ایمان گذشته ایم
بس طعنه ها زدند حریفان و این عجب
کز هر سخن بخاطر جانان گذشته ایم
یک ذره داشت خسروی از آبرو ولی
بهر وصال و مهر تو از آن گذشته ایم