در آن لبخند جادویی چه داری ؟
من نمی دانم ...
ولی آنقدر میدانم
امید و عشق در پشتِ نگاه روشن ات
پیداست ...
و شور زندگی
در عمق چشمان خمارآلوده ات
جاریست ...
جهان را میشود بین دو دستان تو
پیدا کرد ...
و اقیانوسی از الماس
از امواجِ دریای دلت
برچید...
وَ من آری ...وَ من
در زیر پرچینِ نگاهت
آنقَدَر در آسمانِ صافِ چشمت
می نشینم
تا شبی
از لابلای دشت بالا و بلند گیسوانت
چشمکی همچون ستاره
بر زمینِ خشک و عریانم زنی
ای عشق....
ای زیباترین تصویر
درقابِ دلِ یک مردِ پر آشوب ...