مترسکانیم
ایستاده بر هلاک خویش
ریشه هایمان ژرف در زمهریر درد
در فصل سرد کوچ
ای وای و دریغ و درد از شبیخون شوم زاغ
از شانه هایمان
که بی ثمر
تنها برای خاطر خودخواهی درخت
بی جرم و بی گناه
به سختی، معذب است
آه...
بر رغم دردها
هنوز ، جمع قلیل ماست
با پیکر نحیف کاهی و شولای درد خویش
آغوشش برای مهر
دستهایش برای لمس محبت
گشاده است
تا آسمان و عالم خاکیان به پاست ...