از پشت در می بینمت
خندان و خاموش
لَختی پر از سرما
زمانی هم پر از جوش
گاهی نگاهم را به سویت
می کشانی
گاهی خیالت را به عمق چشمهایم
می نشانی
اما بدان ...
من مردِ پر آشوب
در گردابم ای دوست
جا مانده از ردِ شب و
مهتابم ای دوست...
از پشت در می بینمت
خندان و خاموش
لَختی پر از سرما
زمانی هم پر از جوش
گاهی نگاهم را به سویت
می کشانی
گاهی خیالت را به عمق چشمهایم
می نشانی
اما بدان ...
من مردِ پر آشوب
در گردابم ای دوست
جا مانده از ردِ شب و
مهتابم ای دوست...