دیدی دلم به عشق تو ای گل اسیر شد؟
آن مردِ قصه های تو آخر چه پیر شد
مردی که دل به عشق تو جانانه بسته بود
با رفتن تو پیش خودش هم حقیر شد
بازی که می پرید به دنبال رد تو
روزی اسیرِ چله ی پرواز تیر شد
آن شب که گفت عاشق و دیوانه من است
دنیا به چشم من چقدر بینظیر شد
از باغ پر شکوفه ی دامانش ای نسیم
اکنون تمام سهم من از او کویر شد
آن سرو قد کشیده و آن شاخ نسترن
چون بیدِ باغچه چقدر سر به زیر شد
ای خسروی برو زدلت بَر کَن این خیال
زیرا مجال عاشقی ات زود دیر شد