روی تو و نگاه تو دارد صفا حسین
ای خوبتر زعالم بی انتها حسین
در اوج بی نیازی و عزت هنوز هم
خاکی به راه دوست ، چه بی ادعا حسین
روشن شود ز نغمه ی تارِ تو تار دل
با سازِ بخت من شده ای همنوا حسین
دریای مهر و صدق و وفایت کجا رود؟
از یاد من ، شریک غم و غصه ها حسین
جان می دهم اگر نفسی بی تو بگذرد
بنگر چگونه گشته ام به تو من مبتلا حسین
باید سرود در دل شبهای بیشمار
صد مثنوی ز وصف تو ای با وفا حسین
میرم اگر نبینمت ای دوست لحظه ای
از خسروی مشو نفسی را جدا حسین