دُردانه گوهری که زچشمت فُتد به خاک
چون شبنمی بُود که نشیند به روی تاک
هرگز گلایه از تو نکردم به عمر خویش
گاهی ستم زدست تو بر من رسد چه باک
دُردانه گوهری که زچشمت فُتد به خاک
چون شبنمی بُود که نشیند به روی تاک
هرگز گلایه از تو نکردم به عمر خویش
گاهی ستم زدست تو بر من رسد چه باک