ما در قمار عشق تو از جان گذشته ایم

اشعار محمدرضا خسروی

بنفشه خندان

26 مرداد 1398

من از تبار عشق و ز دنیا بریده ام احساس و شور موج زند در دو دیده ام در راه عشق قرعه به جانم زده است فال از بس که...

چشمانت

24 تیر 1398

تمامِ بود و نبودم فدای چشمانت گرفته جان و دلم را خدای چشمانت هزار بار بمیرم دوباره زنده شوم منم منم که شوم مبتلای چشمانت دلم گرفته بیا و...

لبخند

24 تیر 1398

در آن لبخند جادویی چه داری ؟ من نمی دانم ... ولی آنقدر میدانم امید و عشق در پشتِ نگاه روشن ات پیداست ... و شور زندگی در عمق چشمان خمارآلوده ات جاریست...

بشارت

06 دی 1397

بشارت تورا به شعری که خون انگور در رگانش جاریست و تو در لحظه خلقش از مشرق آرزوهایم می دمی محبوبم ... دور نیست که مستی لبانم را در چکامه هایم بریزم و چنان...

مترسک

15 آبان 1397

مترسکانیم ایستاده بر هلاک خویش ریشه هایمان ژرف در زمهریر درد در فصل سرد کوچ ای وای و دریغ و درد از شبیخون شوم زاغ از شانه هایمان که بی ثمر تنها برای خاطر خودخواهی درخت بی جرم...

شهاب

10 آبان 1397

همچو مروارید رخشان در صدف از عمق دریاهای دور میتراود از دو چشمت نور.... ناگهان از آسمانی دور می آیی چون شهابی بر زمین این پُر شده از وصله های درهم و ناجور... دختری از جنس شبنم می نشینی نرم...

بوسه

25 مهر 1397

هر طرف رو میکنم تصویر بی همتای توست صحبت از چشمان مست و قامت رعنای توست زلف خرمن ، چشم گُلخن، روی گلشن نازنین هر چه گویم قطره ای از ساحل...

رسم زمانه

25 مهر 1397

رسم زمانه بود ، تو را هم خدا گرفت از عاشقی شکسته دل و بی نوا گرفت تا آنکه خواست مست شود در حریم یار ساقی سبک برآمد و پیمانه را...

موکا

23 مهر 1397

و عشق شاید سراغت را در همین نزدیکی بگیرد جایی شبیه یک کافه کوچک در خلوتی که خودت باشی و دلت .... در آرامشی عمیق ورق میزنی کتابی را ... مثل رود که جاریست پائولو کوئیلو... اما کدام رود ؟ میخوانی تا بیابی هیچ نیست جز صدای...

بیقرار

23 مهر 1397

شب بود و ماه بود و من و بیقراری ات پشت دری نشسته به چشم انتظاری ات چشمانم اشکبار و نگاهم به عکس تو یادش بخیر گفتی بیا ، ...

نمی دانم ...تومی دانی؟؟

13 خرداد 1397

شعرهایم رنگ غم دارد بسانِ این دل پر درد روزگارم چون شب و من در خیال خویش خورشیدم توهم نیست سراپای وجودم آتش است و دود و حِرمانی نمی دانم ... تو...

چه سوی میکشی مرا؟

20 اسفند 1396

چه سوی می کشی مرا؟غزل غزل ترانه از حضور تو به ذره ذره وجود من نشسته استو منبرای هر ترانه ات حدیث عشق می پراکنمتو ای شرار و شورتو ای...

انتظار

20 اسفند 1396

باران گرفت باز و تو از در نیامدیای آرزوی شیعه تو آخر نیامدیسیلاب اشک شست رخ کوچه را ولیای غصه بازگوی چرا سر نیامدیدر این خزان که به ظاهر بهاری...

مهتاب

20 اسفند 1396

از پشت در می بینمتخندان و خاموشلَختی پر از سرمازمانی هم پر از جوشگاهی نگاهم را به سویت می کشانیگاهی خیالت را به عمق چشمهایم می نشانیاما بدان ...من مردِ...

آخرین پناه

20 اسفند 1396

در سکوت شب و در همهمه خیابانیپر از دود و صدای غرش ماشینرفت و آمد آدمهای جور وا جورهر کدام یک رنگاما هر کس هزار رنگ!!!!پشت چراغهایی که نه سبزش...

و باز...کوچه

20 اسفند 1396

مهتاب شبیباز از آن کوچه گذشتی و سراپا همه دنبال منِعاشق و دلسوخته گشتیآه ای دختر شب چه شد آن شوری و تب؟چه شد آن قهقه ها شادی و دلهره...

دُردانه

20 اسفند 1396

برف میبارید در زمستانی پر از سرما مادر بهمنلحاف پُر ز پشم خویش را بر زمین افکنده بود از سپیدی چون لباسی در تن یک نو عروساندر این...

مثنوی عشق چیست

20 اسفند 1396

گویم ات رمزی زاسطرلاب عشقچند خطی جمله در آداب عشقعشق یعنی بهر او رسوا شویجان فروشویی زخود ،شیدا شویگُم شوی در خویش شاید لحظه ایدر خیالِ وصل او پیدا شویعشق...

مجال

17 اسفند 1396

دنیا مجال عشق به آدم نمی دهد فرصت یکیسست باز و دمادم نمی دهد دیگر حروف عین و شِ و قاف عشق را آن نازنین ...

زیر سایه ابتهاج

17 اسفند 1396

استاد هوشنگ ابتهاج: منشین چنین زار و حزین چون روی زردان شعری بخوان ،سازی بزن ،جامی بگردان ره دور و فرصت دیر اما شوق دیدار منزل به منزل می رود با رهنوردان من...

آرام جان

16 اسفند 1396

بِرکه ای درگیر مردابم تو من را یاد کن لحظه ای بر خاطرم بنشین دلم را شاد کن در زمستانی پر از سرما و یخبندان...

بهانه

16 اسفند 1396

می دانی ... شعر بهانه است برای لحظه ای پرسه در خیالت وقتی بیت بیت کنار هم می نشینی تا غزلی شوی به زیبایی چشمانت ...

دیر شد

10 اسفند 1396

دیدی دلم به عشق تو ای گل اسیر شد؟آن مردِ قصه های تو آخر چه پیر شد مردی که دل به عشق تو جانانه بسته بودبا رفتن تو پیش خودش هم...

اینجا هوای توست ....

29 بهمن 1396

اینجا هوای توست ....پس کوچه های قلب مرا در بزن ببین اینجا هنوز بوی تو را میدهد برون دیوار درب و همان شاخ نسترن گلهای لاله گون در کوچه...

نقش خیال

06 آذر 1396

تنها نشسته ام من و سیگار میکشم نقش تو را به سینه ی دیوار میکشم آن زلف تاب خورده و سیمای ناب را امشب میان دشت و چمنزار میکشم صد بار در تجسم چشمت...

شاهکار

06 آذر 1396

شبیه معجزه هستی ،بهار میمانی به چشم عاشقم اینک، نگار میمانی لبت چو غنچۀ خندان دلت محبت و مهر تو از کدام تباری که شاهکار میمانی؟ طنین صوت تو چون نغمه های موسیقی نوای سازی...

شرح درد

06 آذر 1396

محرم کجاست تا شنود شرح درد را شبهای بی ستاره و دوران سرد را افسانه های عشق به تاراج رفته ای غمهای مرد خسته دلی شب نورد را تنهایی و سیاهی و...

برای استادم

06 آذر 1396

وقتی که ساز در بغل ات لانه می کند بس شعله ها به خرمن این خانه می کند   رازیست در درون تو آیا که اینچنین مستی و شور در دل دیوانه می کند   این...

عشق

06 آذر 1396

ای عشق باز با دل مضطر چه می کنی ؟ با این غمین ِ خسته ی بی پر چه می کنی؟ باز از کدام سوی شتابان تو ...

از جان گذشته

05 آذر 1396

ما در قمار عشق تو از جان گذشته ایم از صد بلا میانه ی میدان گذشته ایم با آتش نهفته در این سینه سالهاست خو کرده ایم و از پی ِ درمان...

تازیانه

30 -3443

آری درست حدس زدی نازنین من من در هجوم علفهای زرد باغ همچون گیاه دستانم از فشار علف ها تکیده است راه نفس گرفتهو این ریشه ها میان گل و...

«
»

اطلاعات تماس

از روش های زیر با سید محمدرضا خسروی در ارتباط باشید :
  این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید