در سکوت شب
و در همهمه خیابانی
پر از دود
و صدای غرش ماشین
رفت و آمد آدمهای جور وا جور
هر کدام یک رنگ
اما هر کس هزار رنگ!!!!
پشت چراغهایی که نه سبزش سبز است
و نه
سرخش سرخ
همه منتظرند رد شوند
از چه ؟
نمیدانم
به کجا ؟
نمی دانم
فقط میدانم همه میروند
تنها کسی که میماند
آن دخترک گلفروش است
نگاهش کن
او را
و گلهای دستانش را
پر از شاخه های رز
هر کدام یک رنگ
اما...
همان است
یک رنگ
نه هزار رنگ...
آن رز سفید را میبینی؟
چقدر زیباست
درست...
مثل تو...
تو که آخرین پناه منی
در این
خیابان شلوغ ...