موکا

و عشق

شاید

سراغت را

در همین نزدیکی

بگیرد

جایی شبیه یک کافه کوچک

در خلوتی که

خودت باشی و

دلت ....

در آرامشی عمیق

ورق میزنی

کتابی را ...

مثل رود که جاریست

پائولو کوئیلو...

اما کدام رود ؟

میخوانی تا بیابی

هیچ نیست

جز صدای فش فش قهوه جوش و

بوی دلچسب قهوه

به همان طراوت و تلخی

در سکوت ...

صدای جیر جیر دری چوبی

و کسی می آید ...

آقا...

آقا...

ببخشید یک موکا لطفا

تلخ نباشد

شکلاتش را زیاد بریز

و آرام آرام

روی صندلی چوبی

همین نزدیکی

می نشیند ...

عطر لانکوم اش

رد قهوه ات را میزند

گرمای نفس اش

در عصری زمستانی

جاریست

و تو

درگیر همان رودی ...

اما نمی دانی

دریا

کمی آنطرف تر

به فاصله چند صندلی چوبی

صاف و زلال می خروشد...

موج اش همین نزدیکی ست

وقتی تو

خیره به کلمات

تنها واژه ها را روی کتاب دنبال

و در جستجوی

رودی !!!

آری ...

عشق نزدیک است

شاید

یک روز بیاید

به همین سادگی

لابلای بوی مطبوع قهوه

و به شیرینی شکلات موکایش

بالای سرت بایستد

کتاب را ببندد

دستت را بگیرد

و بگوید

عزیزم

دوستت دارم ....

down

اطلاعات تماس

از روش های زیر با سید محمدرضا خسروی در ارتباط باشید :
  این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید