شهاب

همچو مروارید رخشان

در صدف

از عمق دریاهای دور

میتراود از دو چشمت

نور....

ناگهان از آسمانی دور می آیی

چون شهابی بر زمین

این پُر شده از وصله های درهم و

ناجور...

دختری از جنس شبنم

می نشینی نرم نرمک

ساکت و آرام

بر گلی  میخک

و می آیی خرامان در شبی

دیجور...

نگاهت ناز

لباس ات از شکوفه

عطر و بوی ات

یاس...

از دو چشم ات میدرخشد مهر

خوشه خوشه عشق چون

الماس...

و من آن مرد تیپا خورده ای

رنجور...

عاشقی نافهم و سرگردان

که از بغض زمان مغموم و مخمورم

هر از گاهی که بر جام لبانت

مینشانی مهر

میفشانی شور

میشوم

سرمست ....

تا جایی که یادم می رود

من مردی از جنس غبار و آتش و آهم ...

اطلاعات تماس

از روش های زیر با سید محمدرضا خسروی در ارتباط باشید :
  این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید