این رقص سایه هاست
مستی, باده ها ست
در هم تنیده ایم
چون ریشه های درختی کهن
به باغ
یا شعله های آتش عشقی
عمیق و داغ
در هم تنیده ایم
امشب مثال, پیچش نیلوفری قشنگ
با شاخه های پر از گل
خوش آب و رنگ
دور از همیم
فاصله در فاصله ولی
انگار سالهاست که با هم دویده ایم
چون آهوان دشت
در لحظه های رهایی زهر چه هست
بر قله های بیکرانه ی هستی رسیده ایم
من از پی ات دوان
و تو با ناز می جهی
در هم تنیده ایم
چون قُمریان
آرام و بی صدا
به گوشه ی ایوان نشسته ایم
در زیر شُرشُر باران, شامگاه
من در کنار تو
و تو در عمق, جان من
من مست از حضور تو در جام زندگی
تو بیقرار و سرخوش از این دل سپردگی
در هم تنیده ایم
و اینک نشان ما
نقشی نشسته بر سر دیوار گشته است
رنگ, شفق ز عشق تو ای گل گرفته است ...